سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان دوکوهه

اینجا دفتریست از خاطرات بی قراریم. یک پلاک و یک سربند دارم. حسرت بی سنگریست دفتر دلداده گیم

الهی بالحسین (ع)

    نظر

روز و شب را برای رسیدن به وصال یار سپری می کنم..

ای یار..

ای یار مهربانم..

.ای تمام هستیم ..

ای تمام وجودم...

در کدامین لحظه ها جستجو کنم تو را؟..

تمام لحظات و هستیم را در پی تو بودم و نیافتمت...

لحظه ها یکی پس از دیگری می آیند و می روند..

دقایق سپری می شوند..

ساعتها می گذرند...

 ساعتها به روز سپرده می شوند و روزرها به ماه .و ماه ها به سال و سالها به تقویم. سپرده می شوند...

اما هنوز هم من بدنبال دلدار..

در پی یار...

چگونه جستجو کنم؟...

چگونه کنکاش کنم؟..

چگونه بودن مهم است یا چگونه یافتن؟...

خدایا تو خود می دانی که درمانده ام...

 تو خود میدانی که عطش وصال،سالهاست در وجودم زبانه میکشد ..

تو خود میدانی که عشق در وجودم شعله ور شده...

تو خود میدانی که عبد گنهکار و عاصی تو در پی هر غفلتی چگونه پشیمان و نادم میشود...

خدایا تو خود می دانی که مخلوقت از تمام وجود پشیمان گشته و رو به سوی تو آورده است..

خدایا هرچند بنده ناسپاسی بودم..

هر چند بنده غافلی بودم.

اما تو خود گفته ای که از تمنای بنده ات به درگاه کبریاییت به آسمانیان فخر میفروشی...

خدایا تو خود گفته ای که بنده من برگرد، و من نیز برگشته ام.

با قلبی آکنده از معصیت و با دلی آکنده از ندامت....

حال می دانم که تو رحمانی..

.تو کریمی...

پس ای خدای مهربان و بخشنده، این دستهای نیازمند و این چشمهای امیدوار را با جود و کرمت نا امید و خالی بازنگردان.

خدایا بسویت بازگشته ام نا امید بازنگردان...

الهی بالحسین (ع)